روزهای قشنگ من و کیان
عزیز مامانی سلام. خیلی وقته به وبلاگت سر نزدم روزهایی که میرفتم سر کار روز مشغول بودم و شبا هم مشغول تو عزیز دلم الان دیگه بیکار بیکارم و در خدمت شما الان که برات مینویسم 18 خرداد و اولین روز ماه مبارک رمضان .عزیزم وقتی بهت می گفتم من و بابایی میخوایم روزه بگیریم فکر می کردی یه چیزی هست که باید بگیریش و وقتی برات توضیح دادم که روزه گرفتن یعنی چه میگی منم دیگه غذا نمیخورم میخوام روزه بگیرم فدای تو بشم چند روز دیگه چهار سالت تموم میشه و وارد پنجمین سال زندگی میشی نفسم اما ازت دلخورم با اینکه چهار سالت شده عادت های بد غذاییت زیاده خیلی بد دلی و وسواس شدید به زور سر سفره میشینی و فقط چندتا غذای بخصوص میخوری همیشه ناراحتم از ...
نویسنده :
مامان سوسن
22:49